طوطی

برای خودم

۱۳۸۵ دی ۱۹, سه‌شنبه

!!کل اگر طبیب بودی

پسربرادرم آخر همین ماه 2 ساله میشه ، مثل همه بچه ها خیلی دوست داشتنی و در عین حال خیلی شلوغ و پر دردسر. دیروز که خونه ما بودن یک روزنامه پیدا کرده بود توش چند تا عکس ماشین بود، آورد پیشم و عین چی؟عین یک آقا شروع کرد به ماشین ماشین گفتن. فهمیدم که ماشین میخواد ، ماشین اسباب بازیشو دادم دستش ولی قبول نکرد و باز شروع کرد به ماشین ماشین گفتن. و البته این برادر زاده عزیز ما که عمه قربونش بره وقتی که چیزی رو بخواد اونقدر میگه میگه میگه که دیگه مجبور میشی از زیر سنگ هم که شده واسش جور کنی. خوب من فهمیدم که ایشون ماشین اسباب بازی نمیخوان بلکه همون ماشینهایی رو میخوان که تو روزنامه دیدن بنده هم با یک قیچی دست به کار شدم و شروع به بریدن روزنامه کردم و در انتها ماشینها رو دادم دستش.

ولی...

ولی در انتهای کار متوجه شدم که عالیجناب تکه روزنامه نمیخواهند ، بلکه خود ماشین را حی و حاضر زیر پایشان میخواهند . تکه های روزنامه را جلوی چشمان ورقلمبیده بنده گرفته و با ناز و عشوه و ادای گریه کردن هی میگویند ماشین ماشین. حالا من چه جوری از یک تکه روزنامه برای عالیجناب بی ام و بسازم.

کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی.

اگه من از این معجزه ها بلد بودم که حال و روزم این نبود...


برچسب‌ها:

1 نظر:

Anonymous ناشناس گفت...

در اين جور موارد دكتر برخورد‌هاي فيزيكي كوچك مثل مشت و لگد و وشكون رو پيشنهاد مي‌كنه... يعني چي.. بچه كه مبايد همه چيز رو داشته باشه...
راستي دكتر هم هر وقت تو خيابون ماشين مدل بالا مي‌بينه همين كار رو براي باباش مي‌كنه... ماشين ماشين...
لينكيديم شما را با كسب اجازه از بزرگتر‌ها و پدر و مادرم و ...

۱۹ دی ۱۳۸۵ ساعت ۱۷:۱۴  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی